گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
پرسش‌های اساسی جنگ نقد و بررسی جنگ ایران و عراق
جلد سوم
فتح خرمشهر





عملیات بیت‌المقدس در ادامه‌ی سلسله عملیات‌های آزادسازی مناطق اشغالی طراحی و اجرا شد [247] ولی به دلایلی می‌توان آن را جدا از عملیات‌های پیشین و در عین حال آن را آغازی برای مرحله‌ی جدید و عملیاتی سرنوشت ساز نامید و بررسی کرد. وجه تمایز عملیات فتح خرمشهر از سلسله عملیات‌های گذشته و آینده در این موضوع نهفته است که با این پیروزی بزرگ تحولی استراتژیک در روند جنگ به وجود آمد. زیرا با فتح خرمشهر دوره‌ی تجاوز و اشغال پایان یافت و جنگ به داخل خاک عراق کشانده شد. وضعیت استراتژیک جنگ بر پایه‌ی تغییر موازنه نظامی و موقعیت طرفین و اهداف جنگ، دگرگون شد. در مرحله‌ی قبل، عراق به براندازی و تضعیف نظام انقلابی تازه تأسیس ایران و تجزیه این کشور می‌اندیشید حال آنکه در مرحله‌ی جدید با ناکامی و شکست عراق به سقوط صدام و تأمین خواسته‌های ایران توجه می‌شد. بر این اساس می‌توان نتیجه گرفت که پیامدهای فتح خرمشهر بسیار بااهمیت بود.
عملیات فتح خرمشهر در اوضاع خاص سیاسی - نظامی و منطقه‌ای با این هدف طراحی و اجرا شد که علاوه بر آزادسازی مناطق اشغالی، بویژه شهر

[ صفحه 92]

خرمشهر و انهدام‌بخش وسیعی از قوای دشمن، زمینه‌ی ورود نیروهای ایران به داخل خاک عراق، در منطقه شرق بصره فراهم شود. [248] این امر اساسی در طراحی عملیات، بویژه مأموریت قرارگاه فتح پیش‌بینی شده بود. بعدها فرمانده کل سپاه در سخنانی درباره‌ی هدف عملیات بیت‌المقدس گفت:
«هدف اصلی ما در عملیات بیت‌المقدس، عبور از مرز و پیشروی به سمت بصره بود و می‌خواستیم از این طریق خرمشهر را آزاد کنیم، اما زمانی که می‌خواستیم نیروهای خود را به سمت بصره بفرستیم، با آرایش نیروهای دشمن در مرز مواجه شدیم که با کمک لشکرهای 5 و 6 مانع حرکت ما به سمت بصره شدند. لذا ما بناچار به سمت آزادسازی خرمشهر رفتیم. لذا از همان اول، ادامه‌ی جنگ پس از فتح خرمشهر یا همزمان با آن (بلکه قبل از آن) در دستور کار بود اما به دلیل فرسودگی نیروهای ما طی یک ماه نبرد بی‌امان و لزوم تجدید سازمان آنها چاره‌ای جز چشم‌پوشی از تصرف بصره نداشتیم.» [249] .
توضیحات سردار رضایی به این معنا است که ایران از ابتدا به لحاظ سیاسی و نظامی به ادامه‌ی جنگ در خاک عراق و تصرف بصره که منطقه‌ای استراتژیک است، اهتمام داشته و حتی در طرح‌ریزی عملیات نیز بدان توجه شده است [250] ولی برخی ملاحظات نظامی و آمادگی و سازماندهی نداشتن

[ صفحه 93]

نیروهای نظامی ایران مانع انجام آن بود. یکی از فرماندهان نظامی عراق بعدها ایران را به دلیل توقف در پشت مرزها و پیشروی نکردن در خاک عراق نقد می‌کند و می‌گوید:
«تردید در اتخاذ تصمیمات متهورانه و قاطع در این نبرد به طور آشکار مشاهده شد، چرا که می‌توانستند بعد از انهدام کامل نیروهای عراق، تصمیمات متهورانه همراه با اقدام نظامی اتخاذ کنند. همچنین می‌توانستند ماشین جنگی عراق را در شرایطی که وضعیت نظامی از دست فرماندهی عراق خارج شده بود منهدم کنند؛ زیرا قادر بودند از آن شرایط خوب و مناسبی که به دست آوردن آن در آینده مشکل بود استفاده کنند.» [251] .
وی همچنین به نداشتن نیروهای تقویتی برای به کارگیری آن در اوضاعی مناسب، تحت عنوان درس‌های آموزنده از اشتباه‌های ایران اشاره می‌کند. [252] .
در هر صورت، اگر منطقه‌ی شرق بصره با عملیات بیت‌المقدس تصرف می‌شد قطعا علاوه بر اینکه اوضاع سیاسی - نظامی کاملا به سود ایران تغییر می‌کرد، امکان تحقق خواسته‌های ایران نیز فراهم می‌شد. حال آنکه توقف قوای نظامی ایران در پشت مرزها سبب شد ایران با چالش‌های بزرگ سیاسی - نظامی برای تأمین خواسته‌های خود روبه‌رو شود. [253] .
عملیات بیت‌المقدس در بامداد روز دهم اردیبهشت 1361 با رمز یا علی بن ابی‌طالب (ع) آغاز شد. عملیات با چهار قرارگاه و با ترکیب نیروهای ارتش و سپاه و بسیج در چهار مرحله انجام شد و در سوم خرداد با فتح خرمشهر، رزمندگان اسلام، جشن پیروزی را در مسجد خرمشهر برگزار کردند. [254] .

[ صفحه 94]

در این عملیات خساراتی به دشمن وارد شد و غنایمی به دست آمد و همچنین تعداد اسیران دشمن که بالغ بر 19 هزار تن بود بسیار مهم و بیان‌کننده‌ی اضمحلال و انهدام بخش مهمی از قوای نظامی دشمن بود. آنچه در این عملیات حاصل شد و بازتاب آن [255] بیان‌کننده تغییر ماهیت جنگ و ظهور وضعیت جدید در صحنه‌ی سیاسی ایران، صحنه نظامی جنگ ایران با عراق و در سطح منطقه بود.
احتمال تغییر رژیم عراق [256] و کناره‌گیری صدام از قدرت [257] و خطرات رژیم جدید در عراق برای اسرائیل و همچنین برای رژیم‌های محافظه‌کار عربستان و دیگر کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس موضوعاتی بود که بدان برای نخستین بار توجه و درباره آن بحث و بررسی شد. [258] روزنامه‌ی لوموند، چاپ فرانسه، نوشت:
«سقوط صدام آغاز شده است و این واقعیتی است که امریکا را به وحشت انداخته است. این حوادث نشان از ثبات انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران دارد.» [259] .
برخی از گزارش‌های داخلی عراق در تشدید جو احتمال سقوط صدام مؤثر بود. در عین حال، عزیز محمد، دبیر اول حزب کمونیست عراق، در ملاقات با کیانوری، دبیر حزب توده ایران، از تحولات جنگ ابراز خرسندی و اذعان کرد که: «هنوز وضع انفجاری و قیام مردمی علیه دولت صدام احساس نمی‌شود.» و اظهار امیدواری کرد با ضربه‌های دیگر زمینه برای سقوط صدام فراهم می‌شود.وی همچنین پیش‌بینی کرد امریکا و کشورهای منطقه به دنبال فرد مطمئن‌تر و ظاهرالصلاح‌تری به جای صدام هستند. [260] .
بعدها کردزمن در کتاب خود درباره تحولات داخلی عراق نوشت:
«صدام حسین به نظر می‌رسد با ناآرامی‌هایی در دولت و نیروهای مسلح مواجه

[ صفحه 95]

بوده است. در 23 ژوئن 1982 (2 تیر 1361) وی شورای فرماندهی انقلاب را منحل اعلام کرد و یک گروه 9 نفری را جایگزین اعضای 17 نفری اولیه نمود. تعداد اعضای شورای حزب بعث نیز کاهش یافت و صدام حسین بخشی از افراد کابینه و افسران عالی‌رتبه ارتش را پاکسازی نمود. او 12 تن از ژنرال‌ها را به خاطر عملکردشان در جنگ و وزیر بهداشت را به خاطر پیشنهاد اینکه صدام باید موقتا از قدرت کناره بگیرد اعدام کرد.» [261] .
در این مرحله و در عرصه‌های مختلف مجموع مشکلات و چالش‌هایی که عراق در برابر خود داشت و تدریجا پشت سر نهاد بسیار عمیق و گسترده بود. بعدها صدام در این باره گفت:
«سال 1982 برای ما سال خیلی دشواری بود، در آن سال از محمره (خرمشهر) عقب‌نشینی [262] کردیم و بوق و کرناهای ایران آهنگ اشغال بصره و اشغال سرزمین‌های عراق را سر می‌داد و رسانه‌های گروهی جهان همگی بر سر تسلیم عراق در قبال تهاجم ایران سخن می‌گفتند ولی اراده‌ی ما زیاد بود. شب و روز فعالیت و کار می‌کردیم. نیروهایمان را آموزش و افزایش می‌دادیم چون به مردم عراق اعتماد داشتیم. یاری خدا را می‌دیدم و اطمینان داشتیم که خدا پشتیبان ماست! علی‌رغم همه اینها تصمیم گرفتیم فقط از بغداد دفاع کنیم چون با خود گفتیم بایستی به فکر آن لحظه بود که سربازان ایرانی به پیش می‌تازند و به سوی بغداد می‌آیند از این رو، تصمیم گرفتیم و گارد ریاست جمهوری را فقط برای دفاع از بغداد بسیج و آماده کردیم. بنا داشتیم گارد ریاست جمهوری را در اطراف شهر بغداد مستقر کنیم تا بتواند در خارج از پایتخت همراه با پرسنل دیگر ارتش با دشمن پیکار کند.در آن موقع گارد ریاست جمهوری از یک هنگ پیاده و یک هنگ مکانیزه و یک یا دو گردان تانک تشکیل شده بود و بیش از این نبود.» [263] .
با این توضیحات صدام از نظر امنیتی و نظامی در وضعیت نامطلوبی قرار

[ صفحه 96]

داشت و بیشتر برای حفظ بغداد در برابر تهاجمات ایران برنامه‌ریزی می‌کرد. بنابراین، نگرانی عراق، امریکا و سایر کشورهای منطقه از فروپاشی رژیم عراق تا اندازه‌ای طبیعی و کمتر تبلیغاتی بوده است.
کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس با تحقق نیافتن ادعای عراق مبنی بر پیروزی سریع و کامل انتظار داشتند ایران درگیر جنگ فرسایشی شود. [264] لیکن با آشکار شدن ضعف و ناتوانی عراق و مهمتر از آن برتری ایران هراسان و نگران شدند. چنان که مجله‌ی تایم نوشت:
«در صورت پیروزی ایران بر عراق ممکن است شور و حرارت انقلاب اسلامی بسرعت در شیخ‌نشین‌های خلیج فارس و نیز استان نفت‌خیز شرقی عربستان نفوذ نماید.» [265] .
کشورهای عرب حاشیه‌ی خلیج فارس همچنین به این ارزیابی رسیدند که ممکن است ایران از جنگ به منزله ابزاری برای تقویت انقلاب اسلامی استفاده کند. [266] به همین دلیل، بزرگترین نگرانی حکام این کشورها جلوگیری از گسترش جنگ به قلمرو خود بود و همین آنها را به اتخاذ سیاست دفاعی مشترک ترغیب کرد؛ [267] زیرا به نوشته‌ی نیویورک تایمز پیش‌بینی می‌کردند با مشکلات و مسائل جدی روبه‌رو خواهند شد. [268] بر همین اساس اعضاء شورای همکاری خلیج فارس به ابتکار عربستان به برگزاری اجلاس فوق‌العاده اقدام کردند. بنابر اظهارات منابع مطلع، حتی کشورهای عرب عراق را برای عقب‌نشینی از خاک ایران و پایان دادن به جنگ تحت فشار قرار دادند و تهدید کردند در صورتی که عراق نیروهای خود را از خاک ایران خارج نکند کمک‌های مالی خود را که تا آن تاریخ بالغ بر 22 میلیارد دلار بود [269] قطع خواهند کرد. [270] .
اجلاس اخیر شورا، علاوه بر اینکه به حفظ رژیم عراق و خاتمه دادن به

[ صفحه 97]

جنگ اهتمام داشت برنامه‌های هماهنگ اضطراریی برای مهار جنگ و جلوگیری از گسترش آن به قلمروی کشورهای دیگر را نیز در نظر داشت به این منظور می‌کوشیدند تا از راه مسالمت‌آمیز و با حمایت از عراق به جنگ پایان دهند. و از ایران می‌خواستند تا به هیئت‌های صلح سازمان کنفرانس اسلامی پاسخ مثبت دهد. [271] بنابر پاره‌ای از گزارش‌ها از ایران و عراق خواستند نمایندگان دو کشور با حضور در جده برای پایان دادن به جنگ مذاکره کنند که ایران نپذیرفت.
در حالی که اسرائیل در جنوب لبنان تاخت و تاز می‌کرد و در آستانه‌ی اشغال لبنان بود کشورهای منطقه به جای مسئله فلسطینی‌ها اولویت را به جنگ ایران و عراق دادند. به نوشته‌ی روزنامه‌ی کریستین ساینس مانیتور، چاپ امریکا، که طی گزارش خبری از رادیو امریکا پخش شد، اسرائیلی‌ها از این موضوع آگاه بودند که تغییر و تحول ژئوپلیتیکی در خاورمیانه، هر چند به صورت کوتاه مدت، موجب اتحاد کشورهای عربی علیه اسرائیل خواهد شد ولی امیدوار بودند با ادامه‌ی جنگ ایران و عراق، توجهات از خاورمیانه و اشغال جنوب لبنان به خلیج فارس و جنگ ایران و عراق متمرکز شود. [272] .
رسانه‌ها و مقامات رسمی امریکا با تحلیل و تفسیر پیامدهای فتح خرمشهر، بر مواضع و رفتار کشورهای منطقه و متقابلا مواضع این کشورها بر مواضع و رفتار امریکا تأثیر داشتند. چنان که اخیرا هنگامی که از رامسفلد، وزیر دفاع امریکا، درباره‌ی سیاست‌های امریکا در دهه 1980 در مورد عراق و ملاقات وی با صدام سؤال شد در پاسخ گفت: «باید به یاد داشته باشید که در آن زمان ایران و عراق در جنگ بودند دوستان ما در منطقه نگران این بودند که ایران پیروز خواهد شد. ما هم عمیقا نگران بودیم پیروزی ایران موجب ایجاد بی‌ثباتی در کل منطقه شود.» وی بر همین اساس درباره‌ی سفر به منطقه می‌گوید: «از من خواسته شد به عراق بروم و در این سفر با طارق عزیز و صدام حسین ملاقات کردم و درباره‌ی منافع ما با آنها صحبت کردم. گفت‌وگوی ما بسیار مفید بود. صدام می‌دانست در چه شرایطی قرار دارد و مایل به دریافت کمک‌های ما بود

[ صفحه 98]

تا بتواند با اطلاعات بهتری با ایرانیان مقابله کند.» [273] .
امریکایی‌ها با ارزیابی پیروزیهای ایران، از احتمال تغییر موازنه به سود این کشور نگران بودند؛ چنان که در آستانه‌ی فتح خرمشهر واینبرگر، وزیر دفاع وقت امریکا، اعلام کرد: «پیروزی ایران در جنگ با عراق، به نفع امریکا نخواهد بود.» [274] وزیر خارجه وقت امریکا نیز در همان زمان اعلام کرد: «امریکا در برابر هرگونه تغییر اساسی در منطقه‌ی خلیج فارس که ناشی از جنگ ایران و عراق می‌باشد بی‌تفاوت نخواهد بود.» [275] واینبرگر ایران را خطری جدی برای کشورهای خاورمیانه و اسرائیل دانست. [276] وی همچنین از تمایل امریکا درباره‌ی نحوه‌ی پایان دادن به جنگ گفت:
«ما خواهان آن هستیم که این جنگ به طریقی پایان یابد که ثبات منطقه را برهم نزند چون پیروزی ایران یقینا در جهت منافع ملی ما نخواهد بود.» [277] .
شواهد و قرائن نشان می‌دهد که ارزیابی امریکا از تحولات تغییر کرد و همین باعث شد تا سیاست منطقه‌ای آن کشور نیز تغییر یابد. چنان که در همان زمان روزنامه‌ی امریکایی کریستین ساینس مانیتور نوشت: «امریکا به بررسی سیاست استراتژیکی‌اش در خلیج فارس پرداخته است.» [278] هنری کیسینجر، نظریه‌پرداز امریکایی، در مصاحبه با خبرگزاری ادن کروموس، از ایتالیا، به اولویت‌ها و مقایسه‌ی تهدیدات شوروی و خطرات انقلاب اسلامی ایران پرداخت. گزارش این خبرگزاری از مصاحبه چنین است:
«امپریالیسم شوروی هر چند یک مسئله دور تلقی می‌شود و نمی‌تواند بر سایران اولویت داشته باشد ولی تا به امروز در رأس مسائل امریکا بوده است. وی امریکا را تنها حل‌کننده‌ی تهدید شوروی دانست و با خطرناک جلوه دادن جمهوری اسلامی ایران گفت: برای کشورهای ناحیه‌ی خلیج فارس خطر شوروی کمتر از خطر انقلاب اسلامی ایران است؛ شوروی در فاصله‌ی دورتری قرار گرفته است و از هر جهت مشکلی محسوب می‌شود که فقط امریکا می‌تواند آن را حل کند. وی در مورد جنگ ایران و عراق و ضرورت برقراری آتش‌بس گفت: اگر عراق در این جنگ برنده می‌شد. ترس کشورهای عربی خلیج فارس و خطراتی

[ صفحه 99]

که برای منافع امریکا وجود دارد. با آنچه امروز است تفاوتی نمی داشت و با توجه به اهمیتی که مسئله وجود توازن قدرت‌های ناحیه‌ای دارد. ما علاقه‌مندیم تا آتش‌بس برقرار شود. ولی نمی‌خواهیم که این موضع به این قیمت که نتوانیم به ایران نزدیک بشویم تمام شود. حتی با یک رژیم میانه‌رو دیگری که جانشین (امام) خمینی شود یا با مقامات کنونی ایران که بالاخره به حقیقت جغرافیای سیاسی پی ببرند و بدانند که تهدید تاریخی بر استقلال ایران همواره از سوی کشوری است که با آن 1500 کیلومتر مرز مشترک دارد. یعنی شوروی. نزدیک شدن به ایران باید به این شرط باشد که ایران از تمایلات قدرت‌طلبانه در خلیج فارس صرف نظر کند.» [279] .
کیسینجر در این مصاحبه به چند مسئله اساسی اشاره می‌کند، نخست، ضمن اینکه تهدید شوروی را اولویت اول امریکا می‌داند اما امریکا را یگانه قدرت برای مقابله و حل این تهدید ذکر می‌کند. وی درباره‌ی کشورهای منطقه معتقد بود اولویت اول آنها تهدید انقلاب ایران است و نه شوروی. کیسینجر در مورد جنگ ایران و عراق در چارچوب جنگ بدون برنده بر این نظر بود که حتی اگر عراق به جای ایران پیروز می‌شد باز هم تفاوت چندانی نداشت؛ زیرا باز توازن قوا در منطقه تهدید می‌شد. کیسینجر درباره‌ی آتش‌بس معتقد بود که باید به گونه‌ای برقرار شود که امکان نزدیکی امریکا به ایران وجود داشته باشد. کیسینجر در اظهاراتش متذکر شده که سیاست‌های امریکا نباید یک جانبه به نفع عراق و به زیان ایران باشد و نباید جنگ را در وضعیتی قرار دهد که از نظر ایران امریکا متهم اصلی در حمایت از عراق باشد، زیرا به وجود آمدن چنین تصوری از سیاست‌های امریکا در ایران امکان بازگشت امریکا به ایران را مسدود خواهد کرد. [280] .
در حالی که بازتاب پیروزی‌ها در سطح منطقه و نیز بر سیاست‌ها و رفتار

[ صفحه 100]

امریکا وضعیت پیچیده‌ای را به وجود آورده بود در ایران نیز با اتکا بر احساس پیروزی در جنگ روند جدیدی داشت شکل می‌گرفت. کردزمن در کتاب خود بخشی از علت به وجود آمدن این فضا را متأثر از تلاش‌های مکرر کودتا [281] در ایران و در واقع، فضای انقلابی می‌دانست که با پیروزی انقلاب به وجود آمد و با سایر رخدادها و سپس شروع جنگ تشدید شد. در این فضای جدید که متأثر از احساس پیروزی بود به عملیات نظامی تمایل وجود داشت. در همان زمان، خبرگزاری رویتر گزارشی دارد از بازتاب پیروزی‌ها در داخل ایران:
«در ایران فریادهای پرقدرت در حمایت از تعقیب متجاوز به منظور متقاعد کردن بغداد به پذیرفتن شرایط ایران برای پایان دادن به جنگ بالا گرفته است. رهبران نظامی و مذهبی و رسانه‌های گروهی از مردم مصرا می‌خواهند که خود را برای فتح کربلا و نجف، دو شهر مقدس در سرزمین عراق، آماده کنند. شعار جنگ تا پیروزی هر روز بر صفحات اول تمام روزنامه‌های ایران نقش می‌بندد.» [282] .
آقای هاشمی در خاطرات خود درباره‌ی این موضوع و تمایلات نمایندگان مجلس می‌نویسد: «بیشتر نمایندگان در ملاقات‌ها نسبت به احتمال پذیرش آتش‌بس و عدم مجازات صدام و ادامه‌ی فشار صدام بر نیروهای اسلامی - انقلابی عراق اظهار نگرانی می‌کنند.» [283] وی همچنین درباره‌ی تمایل رزمندگان و واکنش آنها، می‌نویسد:
«در این جلسه[مراسم بزرگداشت شهیدان عملیات بیت‌المقدس]مراجعات فراوانی از سوی رزمندگان داشتم که تأکید بر ادامه‌ی جنگ داشتند [284] و نسبت به کسانی که مصلحت ختم جنگ را مطرح می‌کنند اهانت می‌کردند. به آنها اطمینان دادم که شخص امام سیاست جنگ را زیر نظر دارند.» [285] .

[ صفحه 101]

آقای هاشمی در همان زمان به تمایلات موجود در جامعه‌ی ایران و سایر واکنش‌ها توجه کرد و در خطبه‌ی نماز جمعه هفتم خرداد 1361 بخش مهمی از دیدگاه ایران را درباره‌ی جنگ بیان کرد. ایشان احساس قدرت و پیروزی در مردم و تأثیر آن را برای ادامه‌ی جنگ بازگو کرد:
«آیا به مردمی که این قدر به خودشان اطمینان دارند می‌توانید بگویید که بروید پشت مرزتان بایستید و دستتان را دراز کنید تا صدام چیزی را به عنوان خسارت بدهد؟» [286] .
ایشان به تلاش امریکا برای برقراری آتش‌بس از طریق سازمان ملل اشاره کرد و گفت:
«زمزمه‌ای بلند کرده‌اند که امریکایی‌ها می‌خواهند جلسه شورای امنیت سازمان ملل را تشکیل دهند و پیشنهاد آتش‌بس کنند، آنها هر کار بخواهند بکنند مختارند. آن سازمان ملل و آن هم شورای امنیت! بگذارید شورای امنیت یک بار دیگر آبروی خودش را ببرد. چگونه می‌شود که چند نفر آدم عاقل در آنجا بنشینند و بگویند کشوری که هزاران کیلومتر از خاک، بیش از یک هزار روستا و بیش از ده شهرش به مدت 20 ماه اشغال بود.این همه خسارت دیده، این همه شهید و مجروح داده، این همه بندرهایش تعطیل بوده، این همه کارخانه‌هایش از تولید افتاده، کشوری با این همه ظلم‌هایی که به او شده، چند نفر در سازمان ملل بنشینند و بگویند که بدون هیچ امتیاز و شرطی آتش‌بس [287] را قبول کند. چه کسی این را می‌پذیرد؟» [288] .
آقای هاشمی همچنین به عراق و امریکا خطاب می‌کند و می‌پرسد که «در شرایط حاضر، ما چه باید بکنیم» و می‌گوید:
«امریکا، تو اگر جای ما بودی چه کار می‌کردی؟ صدام، تو خود اگر - نعوذ بالله -

[ صفحه 102]

جای ما بودی چه می‌کردی؟ این همه کشته دادیم. این همه خسارت دیدیم؛ این همه آواره داشتیم؛ آن وقت شما فکر می‌کنید ما می‌رویم پشت مرزهای خودمان - خطی که جغرافیا کشیده - می‌ایستیم و از آن دور می‌گوییم که:یا الله، غرامت ما را بده.» [289] .
امام خمینی در حدفاصل عملیات فتح‌المبین تا فتح خرمشهر به روندهای جدید سیاسی - تبلیغاتی که داشت شکل می‌گرفت توجه و بر چند مفهوم تأکید کردند. امام موضع ایران را با پیروزی‌های نظامی بویژه فتح خرمشهر برتر می‌دانستند. چنان که به مناسبت فتح خرمشهر فرمودند:
«امروز با فتح خرمشهر مظلوم، دولت و ملت پیروزمند ما از موضع قدرت سخن می‌گوید.» [290] .
ایشان در موقعیت دیگری همین مفهوم را مجددا تأکید کردند:
«ایران امروز به عنوان یک ایران بزرگ و نیرومند مطرح است و در همه جا بر سر زبان‌هاست.» [291] .
بر همین اساس امام تغییر سیاست قدرت‌های بزرگ را نقد کردند و در تفسیر آن گفتند:
«اینکه در این پیروزی بزرگی که نصیب ایران شده است و به حمد الله... دشمنان اسلام و میهن شما نفس‌های آخر را می‌کشند، می‌بینید که قدرت‌های بزرگ به وحشت افتادند و گاهی ما را تهدید می‌کنند شما را تهدید می‌کنند و گاهی منطقه را بر ضد ما و ملت ما می‌خواهند بسیج کنند این برای این است که آنها از این قدرت اسلامی و از این وحدتی که در ایران پیدا شده است خوف دارند.» [292] .
ایشان همچنین در پاسخ به سخنان رئیس جمهور امریکا گفتند:
«رئیس جمهور امریکا گفته است که این جنگ را دیگر باید یک کاری بکنیم از بین برود. برای اینکه این جنگ دیگر به نفع امریکا نیست. شما ببینید این چه اقراری است که یک نفر آدم، رئیس جمهور یک کشور ابرقدرت به اصطلاح، همچو اقرار می‌کند که جنگ تا حالا به نفع امریکا بوده است، برای اینکه جنگ برای به هم زدن جمهوری اسلامی بوده است حالا می‌بینیم نمی شود این کار

[ صفحه 103]

و ممکن است که جمهوری اسلامی رشد زیادی بکند و سایر کشورهای مسلمان هم بیدار بشوند پس حالا یک خطری است برای امریکا، دیگر به نفع امریکا نیست. حالا تقاضا کرده است از همه اشخاصی که دست‌اندر کارند که بیایند و این جنگ را به یک طوری به صلح برگردانند.» [293] .
امام در مجموع از سیاست‌های امریکا و از واکنش‌های آن به پیروزی‌های ایران نگران بود، چنان که در جمع ائمه جماعت استان زنجان فرمودند:
«چیزی که امروز به آن مبتلا هستیم و ممکن است برای ما پیش آید قضایایی است که بعد از پیروزی جنگ برای ما ممکن است پیش بیاید امریکا معلوم نیست به این زودی طمعش را از این کشور قطع کند... بعضی از مردم شاید ندانند که چه قضیه‌ای واقع شده است.» [294] .
ایشان همچنین سیاست کشورهای منطقه را در حفظ صدام نقد کردند و موضوعی را هشدار دادند که هشت سال بعد با حمله‌ی عراق به کویت برخی ابعاد آن آشکار شد. «شما بدانید که اگر صدام نجات پیدا کند و قدرت را به دست گیرد آدمی نیست که قدرشناسی از امثال شما بکند. آدمی است که جنون بزرگ‌بینی خودش را دارد و این جنون با شما که با او همراهی کردید به جنگ برمی‌خیزد و شما را اگر قدرت داشته باشد تباه خواهد کرد.» [295] .
سپس امام به کشورهای منطقه خطاب کردند برای رفع نگرانی آنها از مواضع و رفتار ایران در سخنانی فرمودند:
«به شما اطمینان می‌دهم که اگر از اطاعت بی‌چون و چرای امریکا و بستگان آن دست بردارید و با ما به حکم اسلام و قرآن رفتار کنید از ما جز خیر و پشتیبانی نخواهید دید.» [296] .
مجموعه‌ی کنش و واکنش‌های حاصل از فتح خرمشهر فضای جدیدی را در سطح منطقه و در داخل ایران و عراق به وجود آورد که فرآیند بر تصمیم‌گیری، مواضع و سیاست کلیه‌ی بازیگران تأثیر گذاشت و در نتیجه، زمینه‌ی ادامه‌ی جنگ پس از فتح خرمشهر به شکل واقعیتی جدید آشکار شد. این موضوع در فصل سوم کتاب بررسی می‌شود.

[ صفحه 112]


تصمیم گیری

اشاره

موضوع تصمیم‌گیری برای ادامه‌ی جنگ پس از فتح خرمشهر، هم اکنون به واقعیتی تاریخی تبدیل شده است. همان گونه که این تصمیم‌گیری در زمان وقوع نقش و تأثیر سرنوشت‌سازی داشت امروز نیز پرسش از علت اتخاذ این تصمیم، به واقعیت جدیدی تبدیل شده است و در نتیجه تصورات و باورهای موجود واقعیات پیشین را به چالش افکنده است. با بازبینی مجدد این تصمیم‌گیری تاریخی، منطق حاکم، بر تحولات جنگ و عواملی که به ظهور این واقعیت تاریخی انجامید، روشن خواهد شد. [297] .
باورها و قضاوت‌های کنونی درباره‌ی علت ادامه‌ی جنگ پس از فتح خرمشهر، بیشتر بر تصمیم‌گیری ایران متمرکز است و به نقش سایر عوامل و متغیرها مانند تجاوز عراق به ایران [298] و ادامه‌ی جنگ پرداخت نکردن غرامت به ایران، کمتر توجه شده است. گسترش گفتمان انتقادی [299] به جنگ در داخل کشور

[ صفحه 113]

نیز، دامنه‌ی این بحث را گسترش و تعمیق بخشیده است.
اهمیت تصمیم‌گیری ایران و توجه به آن، تا اندازه‌ای متأثر از «تفکر انقلابی»و «ابتکار عمل نظامی» [300] ایران و مهمتر از آن «برتری سیاسی - نظامی ایران بر عراق» بوده است. [301] خوش‌بینی‌های [302] حاصل از پیروزی‌های ایران در مرحله‌ی آزادسازی مناطق اشغالی و در نتیجه برتری ایران و متقابلا نگرانی‌های حاصل از این برتری در نزد سایر بازیگران نقش بسیار مهمی در ایجاد کنش و واکنش‌های جدید داشت؛ چنان که در همان زمان هرالدتریبون درباره‌ی تأثیر رفتار ایران نوشت:
«آنچه ایران انجام خواهد داد یا انجام نخواهد داد، می‌تواند بر آینده سیاسی عراق، امنیت کویت و عربستان سعودی و موازنه‌ی استراتژیک آتی خلیج فارس تأثیر فوق‌العاده‌ای داشته باشد.» [303] .
آنچه روشن است پیش‌بینی هرالدتریبون همانند سایر پیش‌بینی‌ها، هرگز تحقق نیافت ولی در آن زمان، انعکاس این گونه تحلیل‌ها بخشی از فضای روانی - تبلیغاتی جنگ را شکل داد. با این توضیح به نظر می‌رسد وضع و فضای جدید پس از فتح خرمشهر، گرچه تا اندازه‌ای مبالغه‌آمیز بود، در عمل بر تصمیم‌گیری و رفتار مجموعه‌ای از بازیگران تأثیر گذاشت و در تعاملی بسیار عمیق و پیچیده زمینه‌های ادامه‌ی جنگ را فراهم ساخت.
حال، بر اساس تأثیر اوضاع و تأثیر رفتار سایر بازیگران، می‌توان این پرسش را طرح کرد که آیا ادامه‌ی جنگ پس از فتح خرمشهر اجتناب‌ناپذیر بود؟ آیا

[ صفحه 114]

راه‌حل دیگری وجود داشت که با انتخاب آن از ادامه‌ی جنگ اجتناب کرد و در عین حال، مسیرهای احتمالی برای وقوع مجدد جنگ میان ایران و عراق یا در سطح منطقه را مسدود ساخت و وضعیت لازم را برای تصمیم‌گیری ایران و خاتمه دادن به جنگ فراهم کرد؟
مثلا اگر در سازمان ملل و بویژه امریکا به جای حمایت از عراق و فشار به ایران، با تأمین خواسته‌های ایران موافقت می‌کردند آیا این امر تصمیم‌گیری ایران برای خاتمه دادن به جنگ را تسهیل نمی‌کرد؟ آیا صدام با پذیرش وضعیت جدید و تأمین خواسته‌های ایران زمینه‌ی اتمام جنگ را نمی‌توانست فراهم سازد؟
به نظر می‌رسد درباره‌ی علت ادامه‌ی جنگ به وضعیت و رفتار سایر بازیگران از جمله امریکا و عراق و تأثیر آن رفتارها کمتر توجه شده است.
پژوهش حاضر در بررسی علل ادامه‌ی جنگ پس از فتح خرمشهر بر اساس سه فرض انجام شده است:
1- پیروزی‌های ایران بویژه فتح خرمشهر و احتمال سقوط صدام فضایی ایجاد کرد که در نتیجه‌ی آن ایران در سطح منطقه برتری استراتژیک یافت و همین امر باعث شد که در نزد بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی نوعی نگرانی به وجود آورد. ادامه‌ی جنگ پس از فتح خرمشهر و آنچه طی شش سال تا اتمام جنگ واقع شد نشان می‌دهد اوضاع تا اندازه‌ای مبالغه‌آمیز و غیرواقعی بوده است و احتمالا به دلیل ابهام از رفتار ایران و واکنش عراق و مهمتر از آن برای تشدید فشار به ایران و افزایش حمایت از عراق سازماندهی شده است.
2- رفتار سیاستمداران منطقه‌ای و بین‌المللی و عراق بر اساس درک تحولات جدید و فرآیندهای احتمالی، کنش و واکنش‌های جدیدی را به وجود آورد که در ذهنیت و باور مردم و تصمیم‌گیرندگان تأثیر کرد و در نهایت گزینه‌های موجود را محدود و امکان انتخاب را برای ایران ضعیف کرد.

[ صفحه 115]

3- وقوع حوادث و رخدادهای جدید در سطح منطقه و در عرصه‌ی سیاسی - نظامی جنگ، که پاره‌ای از آنها حاصل کنش و واکنش‌های بازیگران بود، در شکل‌گیری روندهای جدید و در نتیجه ادامه‌ی جنگ پس از فتح خرمشهر نقش و تأثیر داشت.
نظر به اینکه بازتاب فتح خرمشهر در فصل قبل بررسی شد و در ادامه‌ی بحث، مواضع و سیاست‌ها و تصمیم بازیگران مختلف تجزیه و تحلیل می‌شود و پس از آن حوادث و رخدادها تبیین خواهد شد.

مواضع امریکا

در جنگ ایران و عراق با آشکار شدن علائم پیروزی ایران و شکست احتمالی عراق تدریجا سیاست‌ها و مواضع امریکا تغییر کرد. در واقع، با پیروزی‌های نظامی ایران، ماهیت جنگ تغییر کرد و به دلیل نگرانی از پیامد پیروزی ایران، [304] سیاست‌های امریکا شکل جدیدی به خود گرفت؛ بعدها وقتی از رامسفلد، وزیر دفاع امریکا، درباره‌ی سیاست‌های امریکا در حمایت از صدام در دهه 1980 میلادی و ملاقات با وی سؤال شد در پاسخ گفت:
«باید به یاد داشته باشید که در آن زمان ایران و عراق در جنگ بودند دوستان ما در منطقه نگران این بودند که ایران پیروز خواهند شد. ما هم عمیقا نگران بودیم پیروزی ایران موجب ایجاد بی‌ثباتی در کل منطقه شود.» [305] .
چارچوب کلی سیاست‌های امریکا در جنگ ایران و عراق متأثر از دو ملاحظه‌ی استراتژیک بود که به مثابه‌ی راهنمایی سیاست امریکا و تغییرات احتمالی آن را مشخص می‌کرد. از نظر امریکا موقعیت ژئوپلیتیک ایران، با قرار گرفتن در شمال خلیج فارس و در جنوب شوروی اهمیت استراتژیک

[ صفحه 116]

بسیاری داشت و به همین دلیل، در حوزه‌ی منافع حیاتی امریکا تعریف شده بود، سیاست کلی امریکا در برابر ایران، این بود که «ایران نه بدان اندازه تضعیف شود که در معرض بی‌ثباتی و تجزیه قرار گیرد که در نتیجه شوروی از آن بهره گیرد و نه بدان اندازه تقویت شود که به گفته‌ی نیکسون بر اساس قابلیت‌های بالقوه برای تبدیل به قدرتی منطقه‌ای، [306] نقش و تأثیر داشته باشد.» با وقوع جنگ و تنها هفت روز پس از آغاز آن، هنری کیسینجر، وزیر خارجه‌ی اسبق امریکا، سیاست امریکا را تحت عنوان «جنگ بدون برنده» تبیین کرد و این راهبرد تا پایان جنگ بر سیاست‌های امریکا حاکم بود و خطوط کلی تصمیم‌گیری و واکنش‌های امریکا را درباره‌ی جنگ ایران و عراق تعیین می‌کرد. در واقع، به همان میزان که درگیری ایران و عراق و تضعیف آنها که دو قدرت منطقه‌ای با پتانسیل متفاوت بودند به سود منافع امریکا بود، برتری یکی بر دیگری و تغییر موازنه‌ی منطقه‌ای به زیان منافع این کشور ارزیابی می‌شد؛ زیرا چنین تحولی به معنای ظهور قدرتی مسلط در منطقه و چالش گرفتن منافع امریکا محسوب می‌شد.
امریکایی‌ها با توجه به تحولات جنگ ایران و عراق و تحولات خاورمیانه و تغییر در موازنه‌ی منطقه‌ای، لازمه کنترل و مهار اقدامات مغایر با منافع امریکا را شکل‌دهی وقایع خاورمیانه در ابتکارات دیپلماتیک ارزیابی می‌کردند.
الکساندر هیگ وزیر خارجه وقت امریکا می‌گوید:
«امریکا برای حفظ صلح خاورمیانه، دست به سه ابتکار دیپلماتیک خواهد زد اگر بخواهیم به یک نظم مسالمت‌آمیز بین‌المللی امیدی داشته باشیم باید وقایع خاورمیانه را شکل دهیم و اکنون لحظه‌ی ورود امریکا در خاورمیانه است. امریکا برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق، فعال کردن مذاکرات خودمختاری فلسطین است، رفع تهدید از آغاز جنگ در حدودی مرزی لبنان و اسرائیل، اقدام خواهد کرد. این ابتکارها به یکدیگر مربوط و با کشورهای دیگر هماهنگ خواهدبود. بیم آن می‌رود که این درگیری (جنگ ایران و عراق) به کشورهای همسایه گسترش پیدا کرده و موجب تغییرات گسترده و غیرقابل پیش‌بینی در توازن نیروهای منطقه شود.» [307] .

[ صفحه 117]

امریکا در جنگ ایران و عراق با دو گزینه‌ی کاملا متفاوت مواجه بود؛ در گزینه‌ی نخست با به رسمیت شناختن برتری ایران، خواسته‌های ایران را تأمین نماید و جنگ خاتمه یابد. از نظر امریکا چنین اقدامی پیامدهای استراتژیک داشت و به مثابه‌ی تعمیق و گسترش انقلاب اسلامی در منطقه و خطر بی‌ثباتی در کشورهای متحد امریکا و در نتیجه، تغییر موازنه‌ی نیروهای منطقه بود.
گزینه‌ی دوم، حمایت از عراق و حفظ صدام بود. بر اثر پیروزی ایران امریکا برای اجتناب از پیدایش وضعیت جدید، از سال 1982 سیاست «بازی شطرنج با عراق» را دنبال کرد. در همین سال، نیکولاس ولیوتن، که در وزارت خارجه‌ی امریکا به طرفداری از اعراب شهرت داشت، درباره‌ی پیشروی نیروهای ایران به شولتز وزیر خارجه‌ی امریکا هشدار داد و گفت:«ایالات متحده امریکا باید بی‌سر و صدا از صدام حسین حمایت کند.» [308] در واقع، هدف اصلی این بود که از طرفی با بنیادگرایان منطقه مبارزه شود و از طرف دیگر، صدور منظم نفت از کشورهای عربی تضمین شود. این نگرش تا پایان جنگ ایران با عراق و حتی پس از آن، یعنی زمانی که صدام به تهدید مستقیم منافع امریکا اقدام کرد ادامه یافت. [309] .
امریکا با انتخاب گزینه‌ی دوم برای پذیرش آتش‌بس و اتمام جنگ به ایران فشار آورد. هنری کیسینجر در چارچوب گزینه‌ی دوم سیاست امریکا را چنین ترسیم می‌کند:
«خطر آنی و عمده برای منافع امریکا در منطقه، انقلاب اسلامی ایران است و از هر طریق ممکن باید میان ایران و عراق آتش‌بس برقرار کرد.» [310] .
تأکید امریکا بر آتش‌بس بر پایه‌ی نگرانی از ادامه‌ی جنگ و احتمال درهم شکسته شدن قوای نظامی عراق بود؛ سفیر سابق امریکا در عراق، دیوید نیوتن، می‌گوید:
«امریکا بسیار مشتاق بود که صدام در جنگ با ایران شکست نخورد ما بیشترین تلاش را کردیم تا از سقوط نیروهای عراق جلوگیری کنیم بزرگترین کمک ما به بغداد، فشار سیاسی بر ایران بود تا این کشور را مجبور کنیم که قطعنامه‌ی شورای امنیت سازمان ملل را برای پایان دادن به جنگ بپذیرد.» [311] .

[ صفحه 118]

امریکا در واقع، برتری ایران بر عراق را با افزایش کمک‌های نظامی و اطلاعاتی و اعمال فشار سیاسی [312] به برقراری آتش‌بس و اتمام جنگ به چالش کشاند و بعدها با عقب‌نشینی صدام از خاک ایران و تغییر موضع از «متجاوز به صلح‌طلب» مجددا نوعی هماهنگی میان سیاست‌های امریکا و عراق به وجود آمد و در نتیجه، حمایت امریکا از عراق افزایش یافت. [313] و زمینه‌ی بهبود روابط عراق و امریکا فراهم شد؛ زیرا در تئوری دیگر عراق متجاوز محسوب نمی‌شد [314] و امریکا برای کنترل اوضاع منطقه به روابط با عراق نیاز داشت و متقابلا عراق نیز برای رهایی از وضعیت جدید بهبود روابط با امریکا را دنبال می‌کرد.
چارچوب کلی سیاست امریکا در جنگ ایران و عراق به نوعی سیاست شوروی و کشورهای اروپایی و حتی کشورهای منطقه خلیج فارس را تشکیل می‌داد. در این مرحله نیز همانند آغاز جنگ که وقوع انقلاب اسلامی در ایران به حمایت از عراق و نادیده گرفتن تجاوز آن کشور به ایران منجر شد، مجددا برتری ایران و خطر سقوط رژیم عراق بر نادیده گرفتن خواسته‌های ایران و فشار بر آن و حمایت از عراق اتفاق نظر حاصل شد.

مواضع شوروی

سیاست شوروی درباره‌ی جنگ ایران و عراق به نظر می‌رسد در «چارچوب» «عدم مداخله» بود و حتی روس‌ها پس از تجاوز عراق به ایران اعلام کردند فروش

[ صفحه 119]

سلاح به عراق را، برخلاف معاهده‌ی دوستی 1972 به حالت تعلیق درآورده‌اند. [315] [316] روس‌ها به جذب ایران و جلوگیری از بازگشت به این کشور به سمت غرب مایل بودند. و این جنگ را فشار غرب و امریکا به ایران برای بازگشت ایران به اردوگاه غرب ارزیابی می‌کردند؛ به همین دلیل، بر اتمام جنگ از راه سیاسی تأکید داشتند و تشدید درگیری را عامل گسترش حضور امریکا در خلیج فارس می‌دانستند. [317] .
پس از فتح خرمشهر سیاست شوروی به نفع عراق تغییر کرد و این تغییر در نتیجه‌ی ارزیابی مجدد مسکو از تأثیرات پیروزی ایران در جنگ و فرصت‌ها و خطراتی بود که چنین تحولی می‌توانست دربر داشته باشد. [318] بر همین اساس آندره گرومیکو، وزیر خارجه وقت شوروی، در ملاقات با هیئت عراقی به سرپرستی طه یاسین رمضان و طارق عزیز گفت:
«بی‌طرفی شوروی در جنگ خلیج فارس چنانچه ایران به حملاتش علیه عراق ادامه دهد و نیروهای ایرانی از مرزهای عراق عبور کنند، کنار گذاشته خواهد شد، زیرا دلیل اتخاذ سیاست بی‌طرفی توسط اتحاد جماهیر شوروی برطرف می‌گردد.» [319] .
شوروی در مرحله‌ی جدید ضمن اینکه بر راه‌حل سیاسی تأکید می‌کرد، با ارسال کمک‌های نظامی و اقتصادی و حمایت‌های دیپلماتیک، برای جلوگیری از سقوط رژیم صدام حسین می‌کوشید. بدین ترتیب، شوروی‌ها سیاست انفعالی مرحله‌ی قبل را کنار گذاشتند و سیاست نسبتا فعال‌تری را در پیش گرفتند. [320] .
در چارچوب این تحول، تنها یک هفته پس از بازدید هیئت عراقی از مسکو، محموله‌های بزرگ از سلاح‌های سنگین وارد عراق شد و طارق عزیز

[ صفحه 120]

این موضوع را فاش کرد که شوروی وامی 2 میلیارد دلاری بلند مدت با شرایط سهل اعتباری برای پروژه‌های مختلف اقتصادی در اختیار عراق قرار داده است. طه یاسین رمضان نیز در مصاحبه‌ای با روزنامه تایمز لندن اظهار داشت که رهبران شوروی موضع مبهمی را که از زمان شروع جنگ داشتند کنار گذاشته‌اند و تمام تعهدات مکتوب را برای تحویل تسلیحات به عراق بنا بر معاهده‌ی دوستی 1972 اجرا می‌کنند. [321] .
کیانوری، دبیر کل حزب توده، ضمن تأکید بر این موضوع که «ما از تغییر سیاست شوروی دچار گیجی شده بودیم و علت تغییر سیاست شوروی را از بی‌طرفی یک سال و نیم اول درک نمی‌کردیم.» [322] درباره‌ی علت این تغییر و از سرگیری ارسال سلاح به عراق می‌گوید:
«من در این باره اینطور فکر می‌کنم که سیاست شوروی نمی‌خواهد در جنگ جاری میان ایران و عراق که به جز یک نقطه کوچک به مرزهای مشترک رسیده است، با شدت ادامه یابد و عراق درهم شکسته شود. به نظر من شوروی خواستار حفظ وضع موجود در منطقه است و می‌کوشد وضع در همین چارچوب موجود بدون تغییرات بنیادی و اساسی تثبیت شود.» [323] .
به نظر می‌رسد تغییر سیاست شوروی متأثر از چند ملاحظه‌ی کلی بود؛ نخست آنکه مقامات شوروی خروج ایران از سیطره امریکا را به سود شوروی ارزیابی می‌کردند ولی مایل نبودند ایران با انقلابی دینی و مردمی بر عراق که متحد منطقه‌ای شوروی بود، پیروز شود و موازنه‌ی منطقه‌ای را تغییر دهد. علاوه بر این، تثبیت و گسترش الگوی انقلاب اسلامی در ایران، موقعیت شوروی در افغانستان و مهمتر از آن جمهوری‌های مسلمان‌نشین را تحت تأثیر قرار می‌داد. در نتیجه، سیاست شوروی نیز همانند امریکا بر مقابله‌ی با ایران و حمایت از عراق متمرکز شد.
با توجه به اینکه سیستم تسلیحاتی عراق روسی بود و سیاست بی‌طرفی شوروی در آغاز جنگ محدودیت‌هایی را برای عراق بوجود آورده بود شوروی با ارسال مجدد سلاح به عراق موجب تقویت روحیه و افزایش توان رزمی

[ صفحه 121]

عراق شد. ولادیمیر کوزیکچین، از افسران سابق کا.گ.ب در ایران درباره‌ی تغییر سیاست شوروی و ارسال به عراق در کتاب خود می‌نویسد:
«با آغاز سال 1982، اتحاد شوروی تصمیم سیاسی خود را درباره ایران و عراق گرفت. این سیاست به نفع عراق بود و اتحاد شوروی ارسال بی‌دریغ اسلحه و مهمات به آن کشور را آغاز کرد. [324] و سیاستی هر چه بیشتر اهانت‌آمیز و مغرورانه نسبت به ایران در پیش گرفت تا این زمان کاملا مشخص شده بود که ایران در نتیجه‌ی سیاست‌های خود عملا از بقیه‌ی جهان جدا شده است و تا وقتی آیت‌الله خمینی در قید حیات باشد، ایران هرگز به بلوک امریکا بازنخواهد گشت. این دورنمایی بود که بیش از هر چیز حکام شوروی را نگران می‌کرد.اگر ایران ضعیف و گرفتار مشکلات خویش می‌شد اتحاد شوروی خیلی راحت بود.» [325] .
توضیحات کوزیکچین درباره‌ی علت تغییر سیاست‌های شوروی ناظر بر این معنا است که بخشی از دلایل سیاست بی‌طرفیی که شوروی در جنگ اتخاذ کرده بود، با کاهش احتمال بازگشت مجدد ایران به سمت غرب تغییر کرد؛ زیرا ایران در وضعیتی بود که فعلا چنین دگردیسی در سیاست‌های این کشور ممکن نبود. متقابلا تقویت موقعیت منطقه‌ای ایران با تأثیر از برتری در جنگ و شکست عراق منافع شوروی را تحت تأثیر قرار می‌داد؛ زیرا پیامدهای این برتری در مرزهای جنوب شوروی با ایران و در افغانستان برای منافع شوروی مخاطره‌آمیز بود. ضمن اینکه شکست عراق و سقوط صدام به معنای تضعیف و احتمالا از دست دادن یکی از برجسته‌ترین متحدان شوروی در

[ صفحه 122]

منطقه محسوب می‌شد و این امر، در موازنه‌ی کلی منطقه‌ای به زیان منافع شوروی بود و میزان پایبندی شوروی در حمایت از متحدان خود را در نزد کشورهای منطقه مخدوش می‌کرد.
بر همین اساس، شوروی‌ها حمایت همه‌جانبه از عراق را با تشدید فشار به ایران برای پایان دادن به جنگ، با برقراری آتش‌بس و از طریق مذاکره سیاسی انتخاب کردند. شوروی‌ها امیدوار بودند بر اثر این سیاست‌ها، علاوه بر مهار و کنترل پیروزی‌های ایران، عراق برای خارج شدن از وضعیت مخاطره‌آمیز، فرصت لازم را به دست آورد و ایران نیز در برابر این فشارها، به جای گسترش موقعیت منطقه‌ای، توان روحی و فیزیکی‌اش فرسایش یابد و با درگیر شدن در مشکلات داخلی نتواند بر منافع شوروی تأثیر گذارد و زمینه‌ی گرایش این کشور را به سمت سیاست‌های منطقه‌ای شوروی فراهم کند.

مواضع جامعه‌ی اروپا

یازده کشور تحت عنوان «جامعه‌ی اقتصادی اروپا» با منافع ملی متفاوت، [326] غیر از صدور بیانیه هیچ گاه در مراحل مختلف جنگ موضع مؤثر و فعالی نداشتند. [327] اساسا تا پایان دهه‌ی 1960 جامعه‌ی اروپا سیاست خارجی روشنی نداشت، در نتیجه، چارچوب مشخصی برای تعیین سیاست منطقه‌ای و روابط با کشورهای منطقه نداشت. [328] در نیمه‌ی دوم دهه 1970، فرانسه روابط جدیدی با عراق برقرار کرد. این امر، بیشتر از آنکه متأثر از سیاست واحد و جدید منطقه‌ای اروپا باشد متأثر از حاکمیت سوسیالیست‌ها در فرانسه و گرایش‌های سوسیالیستی در عراق بود. همین ملاحظات از واکنش واحد جامعه‌ی اروپا در برابر تجاوز عراق به ایران مانع شد؛ ولی در عین حال تأثیرات جنگ بر صدور نفت و اخلال در امر کشتیرانی سبب شد تا جامعه‌ی اروپا بر اتمام جنگ تأکید نماید.
چشم‌انداز پیروزی‌های ایران با فتح خرمشهر به نزدیکی سیاست‌های جامعه‌ی

[ صفحه 123]

اروپا با سیاست‌های امریکا منجر شد و در میان کشورهای اروپا تنها آلمان بنا به ملاحظاتی همزمان سیاست نزدیکی به ایران را دنبال می‌کرد. در این مرحله کمک‌های تسلیحاتی اروپا به عراق بسیار بود. بنابر گزارش اخیر سازمان ملل، برنامه‌ی تسلیحاتی عراق با کمک امریکا و اروپا به شرح زیر بوده است:
«عراق سلاح‌های خود را از 150 شرکت آلمانی، امریکایی و انگلیسی تهیه کرده است. بر اساس این گزارش، دولت عراق از سال 1975 توسط 80 کمپانی آلمانی 24 شرکت امریکایی و حدود 12 شرکت انگلیسی و چند شرکت سوئیسی، ژاپنی ایتالیایی، فرانسوی، سوئدی، برزیلی و آرژانتینی، تجهیزات دریافت کرده است. آلمان بیشترین کمک را به برنامه اتمی عراق با 27 شرکت و امریکا با 24 شرکت و انگلیس با 11 شرکت انجام داده‌اند. [329] .
پس از فتح خرمشهر مناسبات فرانسه با عراق افزایش یافت و بسیاری از تسلیحات پیشرفته شامل هواپیماهای میراژ و سوپر اتاندارد و سایر تجهیزات نظامی همراه با کمک مستشاری و حمایت‌های سیاسی و دیپلماتیک را فرانسه در اختیار عراق گذاشت و پس از پایان جنگ بدهی عراق به فرانسه بالغ بر پنج میلیارد دلار بود.
چنان که اشاره شد با فتح خرمشهر همان عواملی که باعث نگرانی امریکا و شوروی شد به طور کلی سیاست‌های اروپا و برخی از کشورها مانند فرانسه و انگلیس و آلمان را تحت تأثیر قرار داد؛ چنان که فشار به ایران و حمایت از عراق خط مشی کلی این کشورها شد. در این میان، آلمان برای جلوگیری از پیامدهای نشدید فشار به ایران که به انزوای بیشتر این کشور منجر می‌شد و در نتیجه به گرایش و همسویی ایران با مسکو می‌انجامید به این کشور نزدیک شد.

مواضع کشورهای منطقه

کشورهای منطقه به دلیل اینکه انقلاب اسلامی بر ساختار متزلزل و محافظه‌کارانه داخلی این کشورها تأثیر می‌گذاشت علاوه بر اینکه برای آغاز جنگ از عراق حمایت کردند همچنان کمک‌های اطلاعاتی و سیاسی -

[ صفحه 124]

تبلیغاتی در اختیار عراق گذاشتند. این اقدامات در حالی انجام شد که ایران به دلیل سیاست‌های ضد اسرائیلی می‌توانست عنصری قدرتمند در معادلات منطقه‌ای باشد و اوضاع را به سود کشورهای منطقه و به زیان اسرائیل تغییر دهد. [330] بی‌توجهی کشورهای منطقه به این موضوع نشان می‌داد علاوه بر وابستگی و تأثیرپذیری این کشورها از سیاست‌های امریکا، آنچه در تعیین خط مشی این کشورها در برخورد با ایران تأثیر داشت بیشتر متأثر از ملاحظات داخلی بود تا منطقه‌ای.
با فتح خرمشهر و با تجاوز اسرائیل به لبنان، کشورهای منطقه به علت تأثیر این پیروزی بر ساختارهای متزلزل داخلی این کشورها سبب شد تا بر گرایش‌های قومی تکیه کنند و برای توجیه حمایت از عراق، جنگ را جنگ عرب و فارس بدانند و در همین چارچوب به غیر از کشور سوریه و تا اندازه‌ای لیبی، سایر کشورهای عربی، کمک‌های همه‌جانبه‌ای در اختیار عراق گذاشتند. [331] همچنین در چارچوب سازمان اوپک قیمت نفت را تنزل دادند و نفوذ دیپلماتیک خود را در جهان عرب و غرب به کار گرفتند تا فشارهای بیشتری را به جمهوری اسلامی ایران وارد کنند. [332] .

مواضع عراق‌

پس از فتح خرمشهر، رفتار عراق متأثر از شکست‌های نظامی بود و با هدف جلوگیری از پیامدهای سیاسی - نظامی این شکست، در عرصه‌ی خارجی و داخلی و در ارتش عراق و ساختار سیاسی و جامعه این کشور دنبال می‌شد. فضای ناشی از نگرانی از پیروزی‌های ایران در سطح منطقه و بین‌المللی،

[ صفحه 125]

همانند زمان تجاوز به ایران، و نگرانی از گسترش انقلاب اسلامی در منطقه، به سود عراق بود. در واقع، صدام اطمینان یافت که نظام بین‌المللی و کشورهای منطقه، پیروزی ایران بر عراق و به رسمیت شناختن برتری ایران و نقش جدید این کشور در سطح منطقه را مخالف، منافع خود ارزیابی می‌کنند و در نتیجه وی و رژیم عراق قربانی پیامدهای شکل‌گیری معادلات جدید نخواهند شد.
آنچه در این مقطع تأثیر حیاتی و سرنوشت‌ساز برای عراق داشت این بود که صدام قابلیت و قدرت خود را برای گذر از وضعیت بحرانی که عراق در برابر ایران پیدا کرده بود، نشان دهد. در واقع، اعتبار سیاسی و نظامی عراق بر اثر این شکست مخدوش شده بود و بر همین اساس موقعیت صدام متزلزل شده بود و احتمال داشت رژیم عراق بر اثر شورش و قیام عمومی سقوط کند. [333] تداوم ناکامی‌های عراق و گسترش بی‌ثباتی در داخل این کشور، همراه با ادامه یافتن پیروزی‌های ایران می‌توانست زمینه‌های ایجاد نوعی معامله و توافق برای حذف صدام و مقدمه و پیش شرط پایان بخشیدن به جنگ را فراهم سازد. بنابراین، صدام با حمایت بین‌المللی می‌بایست در معادله‌ی جدید سیاسی - نظامی، موقعیت خود را با حذف و تصفیه مخالفان داخلی تثبیت و در جبهه‌های جنگ نیز قدرت دفاعی ارتش عراق را در برابر تهاجمات احتمالی ایران تقویت می‌کرد. [334] چنان که واشنگتن تایمز نوشت اگر صدام بتواند جلوی حمله‌ی ایران را سد کند می‌تواند پایه‌های حکومت خود را استحکام بخشد و حمایت عمومی را به دست آورد. [335] در واقع، عراق ظرفیت تحمل شکست نظامی دیگری را نداشت و تحقق این امر به افزایش ضعف روحی ارتش عراق و اضمحلال قدرت دفاعی این کشور منجر می شد.
به این منظور، صدام در دو جبهه‌ی سیاسی و نظامی فعالیت‌های خود را گسترش داد. در عرصه‌ی سیاست داخلی، برای تحکیم موقعیت سیاسی خود در حزب بعث، نهمین کنگره حزب را در تاریخ سوم تا ششم تیرماه 1361 برگزار کرد. در این کنگره صدام به فرماندهی کل و عزت ابراهیم به نیابت وی انتخاب

[ صفحه 126]

شدند. [336] این کنگره، همچنین در سطح اعضای شورای فرماندهی انقلاب و مشاوران ستاد شخصی صدام حسین تغییراتی انجام داد. [337] چنان که اعضای شورای فرماندهی انقلاب از 17 تن به 10 تن کاهش یافت و 8 تن از وزیران کابینه موقعیت خود را از دست دادند. [338] علت این تغییرات بنابر نظر برخی از تحلیل‌گران بروز ناآرامی‌هایی در داخل دولت و نیروهای مسلح عراق بود. [339] .
اقدامات سیاسی صدام در داخل عراق، که با آغاز عقب‌نشینی [340] از خاک ایران در تاریخ 30 خرداد 1361 همراه بود، بازتاب وسیعی داشت. نخست آنکه به عقیده‌ی ناظران سیاسی موقعیت صدام را تحکیم کرد. [341] علاوه بر این، موقعیت بین‌المللی عراق را از متجاوز به صلح‌طلب تغییر داد و بهبود بخشید. همچنین ارتش عراق با عقب‌نشینی از خاک ایران و استقرار در خاک خود موجب تقویت انگیزه‌های دفاعی نیروهای عراقی شد.
صدام در عرصه‌ی سیاست خارجی عراق علاوه بر اینکه روابط با شوروی را، که با شروع جنگ و پیش از آن به علت گرایش عراق به غرب تا اندازه‌ای مخدوش شده بود، بازسازی کرد، مناسبات با امریکا را گسترش داد. صدام طی مصاحبه‌ای در پاسخ به پرسش خبرنگار مجله‌ی تایم درباره‌ی وضعیت روابط عراق با امریکا می‌گوید:
«من شخصا خصومتی با امریکا ندارم و دوست دارم روابط حسنه با امریکا داشته باشیم [342] و در موقع مناسب نیز به امریکایی‌ها خواهیم گفت که بیایند و با آنان رابطه برقرار خواهیم کرد.» [343] .

[ صفحه 127]

یکی از مهمترین نگرانی‌های عراق در این مرحله به نوشته‌ی مجله‌ی تایم این بود که «ارزش استراتژیک ایران برای ایالات متحده در منطقه بیش از نیاز عمده مناسبات آشکار و دوستانه با عراق باشد.» [344] توضیح مجله تایم ناظر بر این معنا بود که به دلیل اهمیت ژئوپلیتیک ایران و همچنین ضعف صدام توجه به امریکا به ایران نادیده گرفتن صدام و رژیم عراق منجر شود. به همین دلیل، مجله‌ی تایم می‌نویسد:
«صدام به امید تجدید روابط دیپلماتیک با امریکا، به چاپلوسی این کشور پرداخته است. در عین حال، میزان تجارت امریکا با عراق به یک میلیارد دلار در سال افزایش یافته است که بیش از سه برابر میزان تجارت عراق با شوروی می‌باشد.» [345] .
امریکا، در مرحله جدید، علاوه بر کمک اطلاعاتی [346] به عراق، نام این کشور را از فهرست کشورهایی که به تروریسم کمک می‌کنند خارج کرد و همین امر، غیر از بهبود چهره‌ی سیاسی عراق، برخی از موانع قانونی برای کمک را برطرف ساخت.
عراق روابط با شوروی را، که تنش‌زا شده بود، مجددا بازسازی کرد. صدام درباره‌ی دیدگاه شوروی به عراق می‌گوید:
«شوروی صریحا می‌گوید که علاقه‌مند به حفظ عراق می‌باشد و دوست ندارد عراق را در وضعیت بدی مشاهده کند. در عین حال، روس‌ها می‌گویند که آنچه پس از سقوط شاه در ایران روی داد مفهوم دگرگونی بزرگی را در استراتژی بین‌المللی دارا می‌باشد. ایران با شوروی هم‌مرز است و روس‌ها در منطقه اهدافی دارند که ایران در میان این اهداف قرار دارد. ما شوروی را متهم نکرده و نفرینش نمی‌کنیم، اما ایران این کار را می‌کند.» [347] .
علاوه بر این اقدامات، عراقی‌ها با آشکار شدن تصمیم ایران به ادامه‌ی جنگ و همچنین ناامیدی از تحمیل اراده‌ی بین‌المللی به ایران برای خاتمه بخشیدن به جنگ، برای نخستین بار در تاریخ 20 تیر 1361 پایانه‌های نفتی ایران در

[ صفحه 128]

جزیره‌ی خارک را بمباران کردند. عراق همچنین به شرکت‌های نفتی هشدار داد تا از نزدیک شدن به اسکله‌ی خارک خودداری کند و گرنه هدف حمله‌ی نیروی هوایی عراق قرار خواهند گرفت. [348] .
حمله‌ی عراق به جزیره‌ی خارک از چند جهت مهم بود. این اقدام نماد روشنی از توافق بین‌المللی در حمایت از عراق بود. در غیر این صورت، هواپیماهای عراقی به کشتی‌های نفتکش در منطقه‌ی خلیج فارس حمله نمی‌کردند. به علاوه، این اقدام عراق پیامی هشدارآمیز به ایران بود. بدین معنا که با ادامه‌ی جنگ، به مراکز و تأسیسات نفتی و اقتصادی ایران حمله می‌شود و این امر، علاوه بر گسترش دامنه‌ی جنگ، به معنای تضعیف بنیه اقتصادی ایران بود؛ البته مشخص نیست در ایران تا چه اندازه به پیام عراق توجه شد و آیا به هنگام تصمیم‌گیری برای ادامه‌ی جنگ آن را لحاظ کردند یا نه.

[ صفحه 129]